لوگوی جشنواره ولوگوی ما
درباره ما
وقف ،طلوعی ماندگار
اهميت وقف و بركات فردی و اجتماعی ناشی از آن از جمله موضوعاتی است كه در آيات و احاديث بيشماری مورد توجه قرار گرفته كه از جمله آنها می‌توان به آيه 261 سوره مباركه بقره اشاره كرد كه طی آن اين عمل خير انسان، چند برابر در درگاه خداوند مستحق پاداش است.
امید است با این فریضه که از طریق آیه 261سوره بقره نیز به ما مسلمانان پیشنهاد شده عمل نماییم

نقش زنان در نظام وقف عثماني

مؤلف: حسن يوكسل
مترجم: عليرضا مقدم

چكيده
اصل اين مقاله در مجموعه ي زير چاپ شده است:
Hasan Yüksel, “Osmanli Toplumunda Vakiflar ve Kadin (XVI – XVII. Yüzyillar)”, Osmanlilar, Editor: Güler Eren, C. 5, Yeni Türkiye Yayinlari, Ankara 1999, s. 49 – 55.
حسن يوكسل (1)
ترجمه: عليرضا مقدم (2)
«انّ آثارنا تدلّ علينا، فانظروا بعدنا الي الآثار». (3)
امروزه بعد از گذشت هفتصد سال از تأسيس امپراتوري عثماني، آثار و بناهايي نظير: كاروانسراها، حمام ها، مساجد، مدارس، تيمچه ها، چشمه ها، پل ها و... سمبل و معرف آن امپراتوري به شمار مي روند. تمام اين بناها را اوقافي ساخته و محافظت كرده اند كه از محل درآمدهاي شخصي ايجاد شده اند؛ به عبارت ديگر دولت در ساخت و نگهداري آن ها ـ به مانند امروز ـ دخالتي نداشته است؛ زيرا خدمات اجتماعي، فرهنگي و ديني در مفهوم دولت اسلامي در خاورميانه و خاور نزديك جايي نداشت. در چنين شكلي از حكومت، وظيفه دولت برقراري عدالت و امنيت در ميان شهروندان بود. در تشكيلات دولت هاي اسلامي در خاورميانه و خاور نزديك به برخي خدمات عمومي كه امروزه در مفهوم دولت مدرن سوسيال وجود دارد، برخورد نمي كنيم. تمام خدمات اجتماعي ـ فرهنگي ضروري جامعه را اوقافي برآورده مي كردند كه اشخاص داراي بضاعت برپا داشته بودند. در حقيقت هيچ يك از اين خدمات از بودجه دولتي تأمين اعتبار نمي شد؛ حتي اگر پادشاه نيز دست به چنين كاري مي زد آن را با ثروت شخصي خود انجام مي داد.
در اين نوشته، به مناسبات بين زنان و اوقاف در جامعه عثماني و همچنين زنان واقفي كه با استفاده از اموال شخصي به ايجاد موقوفات پرداخته و بدين گونه در خدمات اجتماعي ـ فرهنگي دوره ي عثماني سهم و نقشي داشته اند، خواهيم پرداخت. از اين رو موارد زير مورد بحث قرار خواهد گرفت: جايگاه زنان واقف در طبقات اجتماعي عثماني، خاستگاه، منابع ثروت و اهدافشان از ايجاد موقوفات. از سوي ديگر بر آن خواهيم بود تا نسبت و پراكندگي جغرافيايي زنان واقف در قرون دهم و يازدهم هجري در مقايسه با تمام واقفان عثماني و نيز دوره هاي ديگر را مشخص سازيم.
مناسبات ميان زنان و اوقاف در جامعه عثماني
تا آنجا كه مي دانيم درباره ي مناسبات زنان و اوقاف در جامعه عثماني، غير از دو پژوهش زير تحقيق مستقلي صورت نگرفته است:
يكي «زنان واقف در تاريخمان: وقف نامه هاي سلطان بانوها» كه به كوشش تولاي دوران رييس مركز مطالعات استانبول وابسته به بنياد تأسيس و توسعه مراكز مطالعات و اسناد تاريخي، و با حمايت بانك اوقاف منتشر شده است.  (4) در اين اثر تصوير صفحات نخست و تذهيب دار سيزده وقف نامه مربوط به سلطان بانوها (خانم هاي درباري، خانم هاي سلطنتي) به همراه قسمت هاي دربرگيرنده شروط آن وقف نامه ها، همچنين تصوير ديباچه هاي تذهيب دار پنج ذيلِ وقف نامه (5)، تصوير قسمت مذهَّب شهود دو وقف نامه، به همراه برگردان لاتين متن آن ها ارائه شده است. علاوه بر اين، شروط عقار و خيرات 47 ذيلِ وقف نامه هم به صورت خلاصه آورده شده است.
دومين اثري كه مناسبات زنان و اوقاف را موضوع تحقيق خود قرار داده، مقاله اي است از «گابريل بائر» كه با استناد به تحليل دفتر تحرير شماره 1546 استانبول نوشته شده و در يادنامه همين شخص به چاپ رسيده است. (6)
همانطور كه مي دانيم هدف اصلي از وقف، كمك به برآورده شدن نيازهاي ضروري همه افراد جامعه است؛ از اين رو به طور كلي هر فردي از افراد جامعه عثماني ـ كم و زياد ـ از خدماتي كه اوقاف ارائه مي كردند بهره مند مي شد؛ به ديگر سخن مي توان گفت كه زنان نيز به اندازه مردان مي توانستند از اين خدمات ارائه شده به عموم استفاده كنند.
بايد توجه داشت كه همانند حكومت هاي اسلامي ديگر، در جامعه عثماني نيز، اگرچه وقف براي ارائه برخي خدمات اجتماعي، فرهنگي و ديني مورد نياز جامعه صورت مي گرفت؛ اما برخي نيز با اهداف ديگري اقدام به ايجاد موقوفات و وقف اموال مي كردند كه مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1. جلوگيري از مصادره اموال و دارايي ها (7)؛
2. نگاه داشتن ثروت خانوادگي و متعاقب آن يكپارچگي خانواده (8)؛
3. جلوگيري از مناقشه فرزندان بر سر ميراث و هدر دادن ثروت خانواده در راه هاي نامشروع (9)
4. به نيكي ياد شدن قبل (10) و بعد از مرگ در جامعه (11)
در اين نوشته به تك تك اين موارد نخواهيم پرداخت. تنها به منافع و ضررهايي كه در جامعه عثماني از راه اوقاف متوجه زنان مي شد، به عبارت ديگر چگونگي استفاده از اين مؤسسه به نفع يا به ضرر زنان اشاره خواهيم كرد.
منافعي كه از راه وقف براي زنان فراهم آورده مي شد
اگرچه در ميان عثمانيان حقوقي عرفي متشكل از عادات و سنن قديم و اوامر پادشاهانه وجود داشت، با اين حال از آنجا كه امپراتوري عثماني دولتي اسلامي بود، قوانين اصلي مشخص كننده چارچوب زندگي اجتماعي مستند به حقوق اسلامي (شرع شريف) بود؛ از اين رو مردم در موارد بسياري براي فرار از احكام ضروري حقوق اسلامي، به حيله شرعي يا فتواهاي فقها متوسل مي شدند، فتواهايي كه فقها با استناد به عرف بلده (عادات محلي) صادر مي كردند. براي مثال بر اساس حقوق شرعي، سهم مرد از ارث دو برابر زن است. اين حكمي قطعي و مستند به آيه ي قران است. با اين همه به تعداد زيادي واقف عثماني از طبقات مختلف بر مي خوريم كه از طريق وقف خانوادگي (ذُري) براي تمام فرزندان ـ چه پسر و چه دختر ـ سهم يكساني تخصيص داده اند. به عنوان نمونه فرشته زاده مدرس حمزه افندي ـ كه به سبب مدرس بودنش قطعاً از حقوق اسلامي آگاهي كافي داشته است ـ در وقفي كه به تاريخ 1044 در مغنيسا ايجاد كرده، اختصاص مازاد درآمد آن وقف را به طور مساوي بين فرزندان ذكور و اناث شرط قرار داده است. (12) عبدالباقي پاشا در وقفي به تاريخ ذي الحجه 1024 در ادرنه، مازاد درآمد آن را به فرزندان خود، فرزندان خواهرش ـ چه فقير و چه غني و «ذكور و اناث علي السويه» ـ اختصاص داده است. (13)وزير حرامي احمد پاشا نيز مازاد درآمد موقوفات خود را به طور مساوي بين اولاد پسر و دختر خود تقسيم كرده است. (14) الحاج بزاز احمد در وقفي خانوادگي به تاريخ 20 شوال 1092 در استانبول 14 باب اتاق و 4 باب مغازه خود را وقف كرده است. در شروط وقف او آمده كه تا زمان مرگ حق تصرف و توليت اوقاف با خود او خواهد بود و پس از مرگ نيز فرزندان، زوجه، امِّ ولد، جاريه آزاد شده و دو دختر عمويش به طور مساوي از وقف بهره مند خواهند شد. (15) اگر بزار احمد اين وقف را ايجاد نمي كرد و شروط مذكور را در آن نمي گنجاند، يعني اگر پيش از تأسيس اين وقف در مي گذشت، بر اساس حقوق شرعي، غير از اولاد و همسرش، خويشاوندان دور و جاريه هايش از ميراث او محروم مي ماندند. (16) در همين مقوله واقفي به نام ام هاني خاتون بن علي پاشا با تأسيس وقفي، درآمدي را به بسياري از خويشاوندان و نزديكان خود حتي جاريه هاي سياه و سفيدش اختصاص داده است. ام هاني خاتون در وقفي كه به تاريخ 16 جمادي الاولي 1094 برپا داشته، براي محمدچلبي و اسماعيل چلبي فرزندان برادر مادري اش مصطفي چلبي، روزانه نفري پنج آقچه مقرري تخصيص داده كه بعد از مرگ آن ها نيز بين فرزندان ذكور و اناثشان به طور مساوي تقسيم خواهد شد. از شروط ديگر وقف ام هاني آن بوده كه به جاريه هاي سفيد پوست او سرباده، صالحه، فادمه و ربيعه روزانه هر كدام يك آقچه داده شود كه مي بايست بعد از مرگ آن ها اين مقرري تا زمان قطع شدن نسلشان به فرزندان پسر و دختر آن ها پرداخته شود. درباره ي جاريه هاي زنگي يعني عايشه، فاطمه و مبروره، و نيز زليخا از خدمتكاران معروف به بَسلَمه، بايد همين گونه رفتار مي شد، يعني روزانه يك آقچه مقرري دريافت مي كردند. (17)
در اين بين بوده اند كساني كه تمام ميراث خود را به اولاد دختر واگذار كرده اند. براي مثال در يكي از قيودات دفتر سجل شرعي مورخ اول ربيع الاول 937 ثبت است كه مولانا حسام از منسوبين طبقه علما، به نزد قاضي رفته و اعلام و تسجيل كرده كه محل سكونت خود در روستاي بور (Bor) ـ محله ي اورتا (وسط) را به همراه دو باغ و تمام كتاب ها و گاوهايش به دخترش عايشه وقف (از نوع فرزندي) كرده است. (18)
اين موارد اموري استثنايي نبوده اند؛ چرا كه 69 / 14 درصد واقفان قرن يازدهم (يعني 46 مورد از 313 مورد وقف) اموال وقفي خود را علي السويه به اولاد دختر و پسر خويش اختصاص داده اند. (20) چنين مساله اي كه البته به نفع زنان نيز بوده است، تنها از طريق وقف مي توانسته صورت واقعيت به خود بگيرد؛ حتي مشاهده مي كنيم كه هدف برخي واقفان از تأسيس وقف، حفظ عفت زنان بوده است. براي نمونه قارا چلبي زاده محمد افندي در وقفي كه در استانبول ترتيب داده، سالانه 200 آقچه براي زنان بي شوهرِ عُتقاي عاري از فسق و فجور خود اختصاص داده است. (20) واقفي در بورسا (بروسه) حق سكونت خانه ي موقوفه خود را بعد از مرگ به زنش داده به شرطي كه با مرد ديگري ازدواج نكند. (21) واقفي ديگر با نام الحاج عبدي بيگ از اهالي قيصريه حق سكونت در خانه موقوفه اش را به دخترانش ـ به شرط مطلقه بودن و يا شوهر نكردن ـ و همسرش ـ به شرط آنكه بعد از مرگ وي به كس ديگري نرسد ـ داده است. (22) واقفي نيز در اُسكُدار (قسمت آسيايي استانبول) براي هريك از جاريه ها و بندگان آزاد شده اش منزلي به جهت سكونت در طول دوران مجردي وقف كرده است. (23)
در جامعه عثماني يگانه جايي كه زنان مي توانسته اند مديريت آن را بر عهده داشته باشند اوقاف بود. چنانكه برخي از واقفان قرن يازدهم هجري توليت موقوفاتشان را به همسران، دختران، خواهران و ديگر خويشاوندان زنشان داده اند.(24)  براي مثال از سندي به تاريخ اواسط جمادي الاولي 1041 در مي يابيم كه متوليان زاويه حلوايي بابا در آنكارا سه زن به نام هاي فاطمه، اسمي خان و عايشه بوده اند كه زميني باير از موقوفات پدرانشان را به يهوديان براي دفن مردگانشان در قبال دوهزار آقچه اجاره معجله و سالانه يك فلوري اجاره داده اند. (25)  از قيدي در دفتر مهمه به تاريخ 993 هجري بر مي آيد كه ناظرِ موقوفات گديك احمد پاشا، دخترش بوده است. (26)زنان در عثماني از همان قرون نخست توليت موقوفات را بر عهده داشته اند. براي مثال عمر لطفي باركان سطرهايي از دفتر مفصل آنكارا به تاريخ 923 (آرشيو نخست وزيري استانبول، ش 457) را اين گونه نقل كرده است: «قريه بايندر: تيمار اخي طوسون بيگ و اخي احمد، در زمان خداوندگار ]سلطان مراد اول[ نيز اراضي بوده است؛ اما اخي احمد سهم خود را به مدرسه اي كه در آنكارا ساخته، وقف كرده است. دخترش حنظه خاتون را متولي آن ساخته كه بر وجه توليت تصرف كرده در سال دو و نيم سرباز به سپاه بفرستد؛ زيرا ملك بوده، حكم حضرت پادشاه در دست دارد كه بيانگر اين موضوع است...».(27)
حتي مشاهده مي كنيم كه در موقوفات وظايفي بر عهده زنان مي گذارده اند. براي نمونه واقف وقفي در برگامه (Bergama) شرط كرده كه براي تميز كردن بخش زنانه مسجد، فراشي زن استخدام شود. (28)
استفاده از وقف عليه زنان
به همان ميزان كه مؤسسه وقف به نفع زنان به كار گرفته شده، عليه آنان نيز مورد استفاده بوده است. براي نمونه برخي براي محروم كردن دخترانشان از ارث، به عبارت صحيح تر تسليم دارايي هايشان به صورت يكپارچه به فرزندان ذكور، اوقاف خانوادگي (ذُري) و نيمه خانوادگي ايجاد كرده و با شروطي كه بر آن گذارده اند، اين مهم را جامه عمل پوشانيده اند. به ديگر سخن توانسته اند دختران خود را از ارث محروم سازند. براي مثال الحاج صفر بن ابوالخير در وقفي خانوادگي (اولادي) كه به تاريخ اول محرم 1031 در قيصريه ايجاد كرده، منابع درآمدي آن را كه عبارت است از اجاره بهاي چهار مزرعه، دو مغازه و سهمي از دو مغازه ديگر، به اولادِ اولادِ اولادان ذكورش اختصاص داده است؛ در صورت قطع شدن نسل اينان نوبت به دختران و فرزندان آن ها مي رسيد.(29) مدرس قلندر احمد چلبي در وقفي خانوادگي كه به تاريخ 10 شوال 1063 در مرعش برپا داشته اجاره 53 باب مغازه و 23 باب اتاق را در زمان حيات به خود، بعد از آن به فرزندان ذكورش و اولاد اولاد اولادان آن ها و در صورت قطع نسل اينان به فرزندان دختر و فرزندان آن ها اختصاص داده است. (30) مصطفي پاشا بيگلربيگي نيز در وقفي نيمه خانوادگي مازاد درآمد آن را به اولاد صلبي اش حسن بيگ و نوه هاي ذكور وي و فرزندان آن ها، در صورت قطع شدن نسل اينان به نوادگان دختر و اولاد آنان اختصاص داده است. (31)
همانطور كه در هر سه وقف نامه ديده مي شود واقفان، ترتيبِ بطني نظام شرعي ميراث را عليه دختران و به نفع فرزندان ذكور تغيير داده اند.
زنان واقف در امپراتوري عثماني
از مجموع 26000 وقفي كه از زمان تأسيس امپراتوري عثماني ايجاد شده و وقف نامه هايشان در آرشيو اداره كل اوقاف موجود است، 2309 وقف را زنان برپا داشته اند. (32) از اين مقدار اوقاف زنان، 83 / 16 درصد در قرن دهم (33) و 06 / 30 درصد در قرن يازدهم (34) ايجاد شده است. علت اينكه حدود سي درصد اوقاف در قرن يازدهم برپاشده به نظر مي رسد با اين موضوع مرتبط باشد كه آن دوره در عثماني دوره ي «سلطنت زنان» به شمار مي رود؛ چرا كه اكثريت اين واقفان (مي توان گفت نود درصد) را همسران، دختران و مادران حاكمان و طبقه بالاي عثماني تشكيل مي دهند. تعداد بسيار كمي از آن ها مي توانند افراد معمولي باشند. مي توان اين ارقامِ مرتبط با تمامي پهنه ي امپراتوري را با اوقاف زنان كه در دو سنجاق امپراتوري تأسيس شده اند نيز مقايسه كرد. براي مثال از 114 وقف ثبت شده در دفتر لواي آنكارا (نفس انقره) مورخ 979(35)، 11 مورد را زنان تأسيس كرده اند. براساس نتايج تحقيقي درباره نقش اوقاف سيواس در بين سال هاي 1700 ـ 1850 نيز مؤسس 55 / 22 درصد اوقاف سيواس زنان بوده اند. (36)
اينكه درصد واقفان زن به نسبت كل واقفان در امپراتوري عثماني حدود 20 درصد است، نشان مي دهد كه جامعه عثماني جامعه اي مردسالار بوده است. به عبارت ديگر رييس خانه مرد بوده و پدرسالاري در آن جامعه رايج بوده است؛ از اين رو رقم بيست درصد چندان نيز عجيب نيست. اساساً حكومت از جمع خانواده هميشه شوهر را به عنوان پرداخت كننده ماليات مي شناخته است. اين را به راحتي مي توان در دفاتر تحرير مشاهده كرد. (37) در اينجا بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه اين زنان واقف به طبقه حاكمان و اشراف جامعه عثماني منسوب بوده اند؛ همسران، دختران و مادران انسان هاي معمولي نبوده اند. تقريباً 95 درصد واقفان عثماني به طبقه حاكم و اشراف منسوب بوده اند؛ به واقع نمي توان ادعا كرد كه درصد واقفان منسوب به طبقه رعايا يعني انسان هاي معمولي از پنج درصد بيش تر بوده است. براي نمونه بر اساس نتايج پژوهشي بر روي 778 وقف نامه از سده دهم هجري، درصد واقفان از طبقه رعايا 82 / 2 درصد (23 مورد از 778 مورد) بوده است. (38) اين ميزان در مورد واقفان قرن يازدهم از 54 / 0 درصد فراتر نبوده است.(39)  اين ميزان در قرن دوازدهم نيز تغييري به خود نديده است. (40)
از آنجا كه تمركز بزرگان دولتي و به تبع آن ثروت در مركز حكومتي يعني استانبول بوده؛ از اين رو در سده هاي دهم و يازدهم هجري به طور متوسط پنجاه درصد اوقاف كل امپراتوري و به همين ميزان اوقافي كه زنان برپا داشته اند در استانبول قرار داشته است. در رأس واقفان زن در استانبول سلطان بانو ها (زنان منسوب به خاندان سلطنتي) قرار داشته اند كه اوقاف بسيار معظمي ايجاد كرده اند. وقتي به خلاصه 18 وقف نامه و 47 ذيل وقف نامه مربوط به اين سلطان بانوها ـ مندرج در كتاب زنان واقف در تاريخمان نگاه مي كنيم، ابعاد ثروتي كه اين زنان درباري وقف كرده اند بسيار تعجب برانگيز است؛ براي مثال در آرشيو اداره كل اوقاف سه وقف نامه مربوط به عايشه سلطان، دختر سلطان مراد سوم (41) موجود است. بر اساس وقف نامه نخست مورخ اول شعبان 1011، عايشه سلطان اين اموال را وقف كرده است: 25 اتاق، يك قايق خانه، دو منزل، دو مغازه بقالي، يك عرصه (زمين) و يك باغچه در استانبول، چهار آسياب در روم ايلي؛ 8000 رأس گوسفند در فليپ و مزرعه اي در قبرس. در وقف نامه دوم با همان تاريخ، عايشه سلطان وصيت كرده كه بعد از مرگ يك سوم اموالش وقف شود و شروط زير نيز به جاي آورده شود:
1. يك مدرسه و يك معلم خانه بنا شود؛
2. به مدرس، معلم، معيد (دستيار) و دانش آموزان دستمزد و البسه داده شود؛
3. در مقبره اي كه در آن دفن خواهد شد روزانه 60 جزءخوان دو بار قران را ختم كنند؛ علاوه بر اين 60 جزءخوان، 24 جزءخوان ديگر شبانه روز قرآن تلاوت كنند؛
4. 15 تسبيح خوان با تسبيح ذكر بگويند؛
5. نمازگزاري براي اداي نمازهاي قضاي واقف تعيين شود؛
6. شخصي به جاي واقف حج به جاي آورد؛
7. در روز عاشورا غذاي عاشورا پخته و ميان فقرا پخش شود؛
8. هر سال مولِد شريف (42) قرائت و در كنار مزار همسرش ابراهيم پاشا چشمه اي ساخته شود.
عايشه سلطان در سومين وقف نامه خود با همان تاريخ، 250 مغازه و 1200 رأس گوسفند در بولو، سه روستا در مصر، دو منزل در دمشق، 60 مغازه و يك قهوه خانه در حما را وقف كرده و درآمد اين عقارات را براي هزينه در اوقاف قبلي اختصاص داده است. (43)
يكي ديگر از سلطان بانوهاي واقف خديجه طرخان والده سلطان مادر محمد چهارم است كه در 10 رجب 1094 درگذشت. از وقف نامه مورخ 27 رجب 1073 او بر مي آيد كه علاوه بر مكتب، سبيل خانه، كتابخانه و مقبره در استانبول، قلاع سلطانيه و سد البحر در چناق قلعه را به همراه مسجد، مكتب، خانه هاي محافظان قلعه، پناهگاه ها و مغازه هاي داخل قلعه ـ با هدف محافظت از مسلمانان در برابر ظلم دشمنان و استيلاي آنان ـ وقف كرده است. خديجه طرخان والده سلطان براي تأمين هزينه هاي اين خيرات، عقارات بسياري را در استانبول و روم ايلي وقف كرده است: سه نانوايي، چهار مغازه و هاون هاي بزرگ سنگي مخصوص قهوه در استانبول؛ عرصه هايي در محمودپاشا و محله عرب ها؛ 40 روستا و 5 مزرعه در روم ايلي؛ و نيز 5200 قوروش (واحد پول) براي خريد عقاراتي نظير عرصه (زمين) و مزرعه در نقاط مختلف آناتولي. واقف از محل درآمد عقارات براي افراد شاغل در موقوفات روزانه مجموعاً 6428 آقچه اجرت و مقرري، تأمين هيزم و زغال مورد نياز دانش آموزان مكتب سالانه 3000 آقچه، گردش تابستاني دانش آموزان 3000 آقچه، خريد برف براي سبيل خانه (سقاخانه) 20000 آقچه، و خريد هيزم، پياز و برنج براي نيازمندان در ماه رمضان 12000 آقچه اختصاص داده است. وي همچنين براي تأمين شمع، روغن زيتون و... مورد نياز براي روشنايي چراغ هاي مساجد سالانه 3000 آقچه و براي افرادي كه وظيفه داشته اند تا در شب هاي مبارك چراغ ها را روشن كنند 4000 آقچه در نظر گرفته است. والده سلطان علاوه بر اين، 7500 قوروش براي تأمين آب مسلمانان عازم حج تعيين كرده كه با اين مقدار پول بايد 75 شتر اجاره مي شد تا بخشي از آن ها براي حجاج آب برسانند و بخشي نيز اشيا و وسايل آن ها را حمل كنند. (44)
منبع ثروت اين دو بانوي سلطنتي همانند ديگر سلطان بانوها، به جهت انتساب به خاندان سلطنتي، سياسي است؛ از اين رو به هنگام درگذشت اين خانم ها، تمام اموال و دارايي هاي وقف نكرده شان از سوي دولت مصادره مي شد؛ يعني به خزانه دولتي عودت داده مي شد. براي نمونه بعد از آنكه قايا سلطان همسر ملك احمد پاشا، چهار روز بعد از زايمان درگذشت، حتي اشياي شخصي پاشا نيز مصادره شد. به دنبال اين امر اگرچه ملك احمد پاشا با گفتن اينكه «زن جماعت زره، كلاه خود، شمشير، خرگاه، تفنگ و پوست پلنگ به چه دردش مي خورد؟ آن ها اموال من است» به مصادره اموالش اعتراض مي كند؛ اما مأمور مصادره مي گويد كه «وقتي قايا فوت كرد اين اموال در كاخ او قرار داشته اند». اوليا چلبي با آن زبان استهزاآميزش نقل مي كند كه به همراه ديگر اشياي احمد پاشا، 1700 كيسه پول، 3000 تفنگ و 200 شمشير او را به اين عنوان كه جزيي از دارايي هاي قايا سلطان است مصادره كردند. (45)
ثروت آن عده واقفان زن كه از خاندان سلطنتي نبودند و در واقع ثروتي كه وقف كرده بودند در مقايسه با سلطان بانوها بسيار محدود بود و آنگونه كه از وقف نامه ها بر مي آيد بيش تر اين واقفان زن در استانبول اقامت داشتند و بسياري نيز اصالتاً برده بودند. نام هاي اين زنان نيز با ماجراهاي زندگي شان مرتبط بود. تاجران برده اين زنان را كه از نژادهاي گوناگون و در عين حال صاحب جمال بودند، به مركز امپراتوري، استانبول، مي آوردند. (46) هر رجل حكومتي با توجه به تمكن مالي هر زمان كه اراده مي كرد مي توانست هر تعداد از اين زنان جاريه را خريده و زن صيغه اي خود سازد؛ زيرا در حقوق اسلامي مرد مي تواند حداكثر با چهار زن ازدواج كند؛ اما درباره جاريه ها چنين محدوديتي وجود ندارد. مثلاً از وقف نامه شيخ الاسلام محمد بن سعدالدين برمي آيد كه وي هشت زن صيغه اي (متعه) و يك امّ ولد داشته است. (47) از شروط مقرري وقف نامه مورخ ذي الحجه 1026 احمدپاشا بن الحاج محمد برمي آيد كه او چهار ام ولد و يك خاتون داشته است؛ علاوه بر اين پاشا براي ده زن ديگر نيز مقرري در نظر گرفته بود. (48) به همين ترتيب قاپوآقاسي اسماعيل آقا از اهالي ملطيه شش جاريه آزاد شده با نام هاي افتخار، صالحه، فاطمه، خديجه، صفيه و عاليه داشته است. (49) واقفي به نام مصطفي آقا كه در اواخر جمادي الاولي 1015 در استانبول وقفي برپا داشته، ام ولدي با نام كامله و با اصالت مجار، نيز جاريه ي آزاد شده اي به نام شيرين با اصالت آلبانيايي داشته است. (50)
هنگامي كه به وقف نامه زنان خارج از خاندان سلطنتي نگاه مي كنيم، درمي يابيم كه بخشي از آن ها اصالتاً برده و بخشي نيز اصالتاً حرّ و آزاد و در عين حال بسياري نيز بيوه و بي كس بوده اند. هدف اصلي اينان از وقف اموالشان آن بوده كه بعد از مرگ، دارايي هايشان به خزانه بيت المال منتقل نشود؛ بلكه به جاريه ها و افرادي كه در حال حياتشان در خدمت آنان بوده اند برسد. دارايي اي نيز كه وقف كرده اند عموماً يك مسكن و يا اموال منقول و غير منقول محدودي بوده است. براي نمونه در وقف نامه فخريه خاتون كه خانه خود واقع در محله حاجي محيي الدين در كنار دروازه ادرنه در استانبول را وقف كرده، قيد شده كه وي زني بيوه و بي كس است و خانه مزبور ابتدا به وي و سپس به جاريه آزاد شده اش هدايت دختر عبدالله (51) و اولاد اولاد او وقف گرديده است. (52) از وقف نامه فاطمه خاتون بنت ابراهيم نيز چنين استنباط مي شود كه وي زني بيوه و بي كس بوده، دو خانه در محله علي پاشاي عتيق در استانبول داشته كه يكي را به قهرمان خاتون بنت عبدالله و دومي را به يكي ديگر از بندگانش وقف كرده است. (53) فاطمه خاتون بنت حسين دو مغازه و يك كوشك خود واقع در رُدوسجوق (54)(تكيرداغ) را به شرط آنكه در زمان حيات از آن خود او باشد و بعد از آن به دو جاريه آزاد شده اش صالحه بنت عبدالله و مستقيمه بنت عبدالله و فرزندان آنان علي السويه برسد، وقف كرده است. (55) از وقف نامه هاي فوق الذكر برمي آيد كه واقفان آن ها اصالتاً حرّ و در عين حال بيوه و بي كس بوده اند. اگر اينان بي آنكه اموالشان را وقف كنند از دنيا مي رفتند، اموالشان به بيت المال منتقل مي شد. در موردي مشابه، به سه وقف نامه از آنِ حُسني خاتون بنت عبدالله مورخ 21 جمادلي الاولي 1000 (56)، زلاله خاتون بنت عبدالله مورخ 23 رجب 1012 (57) و شمعي خاتون بنت عبدالله مورخ 21 محرم 1012 (58) بر مي خوريم. هر سه زن واقف اصالتاً برده، دو تن از آنان بيوه وبي كس، يكي نيز شوهردار اما بي فرزند بوده اند. دو تن از آنان مدبّره (بَسلَمه) و يكي نيز جاريه آزاد شده داشته است. هركدام از اين واقفان خانه خود واقع در محلات مختلف استانبول را اولاً براي خود، و بعد از مرگ براي اشخاص مزبور وقف كرده است. هدف اينان از وقف، از يك سو اداي دين به كساني است كه در طول حياتشان به آنان خدمت كرده اند و از سوي ديگر مصون نگه داشتن اموالشان از مصادره به نفع بيت المال بوده است. اينچنين زنان واقفي، براي كساني كه به آن ها در موقوفات خود حق سكني و يا چيزي ديگر داده اند، برخي وظايف ديني نظير خواندن سوره اخلاص و يا دعا نيز تعيين كرده اند. براي مثال گل احمرخاتون خانه خود در محله معمار سنان استانبول را نخست براي خود، سپس شوهرش و سپس بندگان آزاد شده و اولاد آن ها وقف كرده است؛ اما اين شرط را هم گذاشته كه ساكنان در خانه اش براي شادي روح وي بايد روزانه سه بار سوره اخلاص بخوانند و يكصد بار صلوات بفرستند. (59) از اين دست نمونه ها بسيار است؛البته بايد به اين موضوع نيز توجه داشت كه همه ي زنان واقف در طول سده هاي دهم و يازدهم بيوه و بي كس نبوده اند، با اين همه اين گروه در اكثريت قرار داشتند. در كنار اين مسأله، تعداد زناني كه در جهت خدمات ديني، اجتماعي و فرهنگي، در دايره امكاناتشان، به ايجاد اوقاف دست زده اند هم كم نبوده است. براي مثال عقارات وقف فاطمه خاتون بنت محمد، بر اساس وقف نامه مورخ 20 ربيع الاول 1021، از 16 مغازه، چهار نانوايي، يك گارگاه پالان دوزي، يك قهوه خانه، دو منزل، يك مخزن، يك رنگرزي، يك عرصه (ارض خالي)، خانه 16 اتاقه و 15 انبار تجاري در نقاط مختلف استانبول تشكيل مي شده است. خيرات اين خانم يك تعليم خانه، يك سقايه (نوعي چشمه كه در تابستان آبش را با برف خنك مي كرده اند)، يك مسجد، مسجدي در قرب بزّازستان جديد، تبديل مسجد الحاج خسرو به جامع، تأمين هزينه روشنايي و مفروش ساختن مساجد مختلف، تأمين سوخت و لباس دانش آموزان مكتب الحاج خسرو، استخدام معلم، خليفه و قيوم براي آن مكتب، همچنين استخدام افرادي به عنوان جزءخوان، نبأخوان و يس خوان بوده است. واقف مازاد درآمد موقوفات را به طور مساوي به فرزندان دختر و پسر خود اختصاص داده است. (60) از جمله خيرات موقوفه ي عابده خاتون بنت حسن جان در بورسا اين موارد بوده است: در ابتداي ماه رمضان براي زنان بيوه و كودكان يتيم لباس خريده شود؛ شب هاي جمعه به درويشان مشغول ذكر در مسجد علاءالدين پلو، شله زرد، يخني وشربت داده شود؛ هر سال در روز عاشورا غذاي عاشوره پخته و ميان فقرا تقسيم شود. همچنين او 1000 آقچه براي پرداخت ماليات عوارض فقرا اختصاص داده است. (61) تعيين امام و مؤذنِ مسجد به عنوان جزءخوان براي قرائت قرآن به جهت شادي روح واقف امري مرسوم در ميان واقفان قرن دهم بوده است. براي مثال از يازده واقف زن (مندرج در دفتر اوقاف لواي آنكارا ـ نفس انقره) مورخ 979، به غير از يكي بقيه با نقود و عقار وقف كرده ي خود، جزءخوان تعيين كرده اند. (62)
به عنوان نتيجه بايد گفت كه اگر به روابط زن و وقف از منظر انتفاع زن از اوقاف بنگريم، بايد بگوييم كه ديدگاه عثماني به زن، به عنوان يكي از عناصر اصلي جامعه در امر وقف، در حيات اجتماعي جامعه عثماني جايگاه ويژه اي داشته است، كه گاهي به نفع و گاهي نيز عليه زن بوده است. اگر به زن از منظر وقف بنگريم بايد بگوييم كه زنان نسبت به مردان در امر وقف داراي نيت خالصانه تري بوده اند.
پي نوشت ها:
(1) استاد گروه تاريخ دانشگاه جمهوريت (سيواس / تركيه).
(2) عضو هيئت علمي گروه عرفان دانشنامه جهان اسلام.
(3) وقف نامه مصطفي پاشا بن سليمان مورخ جمادي الاولي 1092، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 5 / 129 / 449.
(4) Tarihimizde Vakif Kuran Kadinlar: Hanim Sultan Vakfiyeleri, istanbul Arastirma Merkezi, 1990.
(5) بيانات و شروطي كه از سوي واقف بعداً به متن وقف نامه افزوده مي شود.
(6) Gabriel Baer, ‘’Women and Waqf: An Analysis of the istanbul Tahrir of 1546’’, Studies in the Social History of the Middle East in Memory of Professor Gabriel Baer, Asian and African Studies, XVII (1983), 9 – 27.
(7) Hasan Yüsel, ‘’Vakif Müsadere iliskisi (sam Valisi Vezir Süleyman Pasa Olayi’’, Osmanli Arastirmalari, XII, istanbul 1992, 399 – 424.
(8) Hasan Yüksel, ‘’Vakiflara Gore Osmanli Toplumunda Aile’’, Sosyo Kültürel Degisme Sürecinde Türk Ailesi, II, Ankara 1992, 479.
(9) براي مثال در وقف نامه حسن بيگ بن محمد بيگ به تاريخ اوايل ذي القعده 1036 در اين باره چنين گفته شده: «... كساني كه از اختلاف و جدل فرزندان و صرف اموال در راه هاي نامشروع نگرانند، وقف مالكيت اموالشان و تسبيل زوايد و غلات، آن اموال را از زوال و اتلاف مصون و تا ابد حفظ مي كند...»، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 115 / 608.
(10) وقف نامه الحاج سليمان بيگ بن مصطفي بيگ به تاريخ غره ربيع الاول 1095، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 68 / 1993.
(11) وقف نامه حاجي مراد بيگ بن عبدالمنان به تاريخ 29 ربيع الاول 1019، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 68 / 624.
(12) «ذكور و اناث علي السويه متصرف شوند...»، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 290 / 589.
(13) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 102 / 632.
(14) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 66 – 56 / 214.
(15) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 57 / 88 - 89 / 570.
(16)  Hasan Yüksel, ‘’Vakfiyelere Gore...’’, s. 480.
(17) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 280 / 624.
(18) Bor ser’iyye Sicili, No: 1 (929 – 937), v. 195.
(19) Hasan Yüksel, Osmanli Sosyal ve Ekonomik Hayatinda Vakiflarin Rolü (1585 – 1683), Sivas, 1998, s. 98.
(20) وقف نامه قارا چلبي زاده محمد بن حسام الدين، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 98 / 571؛ براي وقفي مشابه نك: وقف نامه حسن آقا بن عبدالله، 1059، استانبول، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 144- 137 / 571.
(21) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 51 / 734.
(22) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 147 / 598.
(23) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 1 / 1 / 611.
(24) Hasan Yüksel, Osmanli Sosyal…, s. 226, Tablo:9.
(25) Ankara ser’iyye Sicili, 25, 259, 1074.
(26) BOA., Mühimme Def. No: 264 / 106.
(27) omer Lütfi Barkan, ‘’Türk – islam Toprak Hukuku Tatbikatnn Osmanli imparatorlugu’nda Ald - ekiller: Malikane-divani Sistemi’’, Türkiye’de Toprak Meselesi: Toplu Eserler: 1- Gozlem Yayinlari, istanbul 1980, s. 204.
(28) وقف نامه آقازاده السيد الحاج ابراهيم آقا بن حسين آقا، اوايل ربيع الاخر 1080، برگامه، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 469 / 740.
(29)  آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 2 / 581، 487 / 512.
(30) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 255 / 607.
(31) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 183 / 249 / 592.
(32) Tarihimizde Vakif Kuran Kadinlar... , s.9.
(33) Hasan Yüksel, ‘’XVI. Yüzyil Osmanli Vakiflari’’, Halil inalcik Hatira Kitab, Eren Yayincilik, istanbul (baskida).
(34) Hasan Yüksel, Osmanli Sosyal …, s. 211, Tablo: 1.
(35) Tapu Kadastro Genel Müdürlügü Arsivi, Def. No: 558;
براي فهرستي از تمام اوقاف زنان در آنكارا كه معلم جودت (ايناچ آلپ) تهيه كرده است رك: ذيل علي فصل الاخيه الفتيان التركيه في رحله ابن بطوطه، استانبول 1932، ص 227 – 230.
(36) mer Demirel, Sivas sehir Hayatinda Vakiflarin Rolü (1700- 1850), Basilmam Doktora Tezi, Ankara 1991, s. 237, Tablo:9.
(37) Halil inalck, ‘’Koy Koylü ve mparatorluk’’, Osmanli imparatorlugu (Toplum ve Ekonomi), istanbul 1992, s. 468 – 503.
(38) Hasan Yüksel, ‘’XVI. Yüzyil Osmanli …’’, s. 5.
(39) Hasan Yüksel, Osmanli Sosyal …, s. 216, Tablo: 4.
(40) درصد رعايايي كه مبادرت به ايجاد وقف كرده اند در اين قرن 82 / 1 است. نك:
Bahaeddin Yediyildiz, ‘’Türk Vakif Kurucularinin Sosyal Tabakalasmadaki Yeri, 1700 – 1800’’, Osmanli Arastirmalari, III, istanbul 1982, s. 155.
(41) عايشه سلطان در سال 995 هجري با ابراهيم پاشا ازدواج كرد و در 26 ذي الحجه 1013 درگذشت.
(42) مولودي، اشعار و متون ادبي درباره ولات پيامبر اسلام (ص) كه با اصولي خاص خوانده مي شود ـ م.
(43)زيرنويس=Tarihimizde Vakif Kuran Kadinlar …, s. 29.
(44)  ibid, s. 61.
(45) Seyahatname, V, istanbul 1315, s. 255 – 266.
(46) Hasan Yüksel, Osmanli Sosyal …, s. 43 – 52.
(47) وقف نامه شيخ الاسلام محمد بن سعدالدين به تاريخ اوايل رجب 1020، استانبول، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 127 / 573.
(48)  آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 43 / 81 ـ 79 / 571.
(49) وقف نامه قاپو آقاسي اسماعيل آقا ملطيوي، اوايل صفر 1035، استانبول، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 35 / 50 / 2218.
(50) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 87 / 74 / 1966.
(51) نام عبدالله نشان مي دهد كه وي اصالتاً برده بوده است ـ م.
(52) وقف نامه فخريه بنت مراد، صفر 1014، استانبول، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 96 / 1966.
(53) وقف نامه فاطمه بنت ابراهيم، 17 صفر 1033، استانبول، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 319 / 330 – 329 / 1763.
(54) Roduscuk.
(55) وقف نامه فاطمه بنت حسين، 15 محرم 1064، رودوس جوق، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 186 / 988.
(56) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 142 / 2 / 618.
(57) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 115 / 1763.
(58) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 151 / 177 / 1 / 618.
(59) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 129 / 1966؛ به همان صورت وقف نامه فاطمه خاتون بنت عبدالله آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 86 / 76 / 1965.
(60) آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 90 / 155 – 153 / 570.
(61) وقف نامه عابده بنت حسن جان، اوايل ذي الحجه 1024، بورسا، آرشيو اداره كل اوقاف (VGMA)، دفتر شماره 169 / 132 / 610.
(62) TKGM. Arsivi, Def. No: 558.



دسته ها : وقف در عرصه تاريخ وكشورهاي مختلف | ارسال شده در | (0) نظر

نگرشي بر موضوع و محتواي كتاب در باب اوقاف صفوي

نويسنده: صفوي (بخش دوم)
محمد حسين رياحي (1)


 

چكيده:

بي شك يكي از ادوار مهم و مؤثر در تمدن ايران اسلامي، به ويژه رشد و توسعه تشيع اماميه در ايران عصر صفويه است. اهتمام و اعتنا به موقوفات در اين زمان بسيار قابل توجه است و اين موضوع در ابعاد مختلف، به ويژه امور مذهبي، فرهنگي و اجتماعي محسوس و چشمگير است. كتاب در باب اوقاف صفوي با ارائه مقالات متعدد بر آن بوده كه گستردگي وقف را در اين دوران متذكر شود؛ از اين رو در مقالات دوازده گانه خود به توضيح موضوع پرداخته، در اين زمينه، با استناد به منابع و متون تاريخي و اسناد به نتايجي دست يافته است. مقاله حاضر به تبيين و توضيح مطالب و محتواي اثر مذكور پرداخته است.
در شماره پيشين، پس از مقدمه اي در توضيح اثر، به معرفي سه مقاله از آن پرداختيم و هم اكنون ادامه مباحث ارائه مي گردد.

كليد واژه ها:

وقف، موقوفات، آثار وقف، جايگاه وقف، عصر صفوي
مقاله چهارم تحت عنوان: «شيوه اداره مدارس براساس وقف نامه ها در دوره صفوي» تأليف شده است.(2) در اين باره در ابتداي مقاله آمده است:
در خصوص شيوه اداره مدارس در منابع دوره صفوي كمتر ذكري به ميان آمده است و حتّي كتاب فرائد القوائد در احوال مدارس و مساجد، كه از عنوان انتظار مي رود حاوي اطلاعات مفيدي در اين مورد باشد، هيچ گونه اطلاع ارزشمندي در اختيار قرار نمي دهد. اگر اسناد وقف نامه ها نبودند، تنها منبع قابل اعتنا در اين مورد، سفرنامه ها بود كه مختصر اطلاعاتي در اين باره ارائه كرده اند.
به هر حال وقف نامه هاي مدارس اگر چه به منظور ديگري تنظيم شده اند، امّا تنها منبع معتبري هستند كه در حين بيان شيوه مصرف درآمد موقوفه و بيان شرايط وقف، گاه مواردي از نحوه اداره مدارس، شيوه جذب طلّاب، شرايط تحصيل و غيره نيز بيان كرده اند كه اين موارد مي تواند ما را در شناسايي شيوه اداره مدارس رهنمون سازد.
از ميان 136 وقف نامه موجود از دوره صفويه كه در بايگاني هاي اداره كل اوقاف اصفهان، اداره كل اوقاف كرمان، اداره كل اوقاف مشهد و بايگاني اداره اوقاف آستان قدس رضوي نگهداري مي شود، آنچه به مدارس تعلّق داشته در اين پژوهش مورد استناد قرار گرفته است. همچنين از تعدادي از وقف نامه هاي مدارس كه پيش از اين توسط محقّقان به زيور طبع آراسته شده، با ذكر محل چاپ آنها، بهره گرفته شده است. به طور كلّي، دو ركن اصلي هر مدرسه، آموزش دهنده و آموزش گيرنده است. در اينجا سعي شده است تا براساس اطلاعات به دست آمده از وقف نامه ها، شرايط و جايگاه هر يك از آنان در مدرسه روشن شود؛ و از آنجا كه اين دو گروه براي انجام فعاليت هاي خود نيازمند به كتاب و كتابخانه هستند، اطلاعاتي را كه وقف نامه ها در باب كتابخانه هاي مدارس در اختيار گذاشته اند، بيان شده است. همچنين در مورد شيوه اداره مدرسه و نيز تنظيم درآمدها و مخارج آن سخن گفته شده است.(3)
از دير مقالات كتاب در باب اوقاف صفوي، نوشته اي است با عنوان «چهار وقف نامه از مدارس دوره صفوي» كه اين چهار مدرسه عبارتند از: مدرسه جده كوچك، مدرسه جده بزرگ، مدرسه كاسه گران (حكيميه) و مدرسه نيم آورد.
مؤلف علاوه بر ذكر ويژگي هاي وقف نامه هر كدام از مدارس مذكور، به متن وقف نامه آنان نيز اشاره داشته است و از جمله در برخي موارد دقيقاً رقبات و املاك وقف شده براي اين نهادهاي آموزشي را ذكر كرده است. از جمله مي توان مدرسه جده كوچك را مثال زد كه دقيقاً دكاكين و اشتغالات آن زمان مغازه ها را نيز بيان كرده است.
ضمن اينكه نوع مصارف عوايد اين موقوفات هم در برخي از متون وقف نامه ها ذكر شده است، بسياري از اين اسناد وقفي به ويژه اسناد مربوط به نهادهاي آموزشي مهر بزرگان، علما و دانشمندان زمان خود را دارد. چنان كه امور وقفي مدارس نيز تحت نظارت آنان قرار داشته است.(4)
تعامل نهاد روحانيت و نهاد وقف نيز از جمله مطالب مندرج در كتاب در باب اوقاف صفوي است. نويسنده پس از اظهار مطالبي در اين موضوع نتيجه گيري كرده و چنين آورده است:
مي توان چنين استدلال كرد كه نهاد وقف و رشد موقوفات در دوره صفويه باعث تكوين و تحكيم جايگاه سياسي و اجتماعي روحانيت شيعه در اين دوره شد؛ چرا كه هم استقلال مالي آنان را تقويت كرد و در واقع آنان را از نفوذ حاكميت رهانيد؛ و هم آنان با به دست گرفتن مشاغل سياسي مهم مانند صدارت ـ كه نظارت وسيعي بر اقشار مختلف روحاني و بالطبع بر مردم داشت ـ توانستند در جامعه جايگاه اجتماعي والايي كسب كنند و از اين طريق نفوذ بيشتري را بر اداره موقوفات اعمال نمايند.
همچنين كثرت موقوفات به ويژه موقوفات مدارس، رفاهي براي مدرسان و طالبان علم فراهم كرد و آنان را تا حدّي از دغدغه هاي طلب معاش رهانيد؛ و اين امر علاوه بر آنكه باعث جذب بيشتر جوانان با استعداد به تحصيل علوم ديني شد، اين امكان را فراهم كرد تا آنان با فراغ بال به مطالعه و علم آموزي بپردازند كه در نهايت پيشرفت علوم مذهب شيعه و نيز گسترش طبقه روحاني را به دنبال داشت.
يكي از مسائل قابل توجهي كه در اين اثر بدان پرداخته شده و در حقيقت هفتمين مقاله مجموعه را تشكيل مي دهد، موضوع «تشيع و وقف در عصر صفوي» است كه نمايانگر كارآيي وقف در گسترش مذهب تشيع و نيز آموزش هاي شيعي و نهادهاي آموزشي آن در عهد صفويان است.
نويسنده نيز با توجه به اهميت وقف در تعميم فرهنگ شيعي و كمبود تحقيقات در اين زمينه مطالبي را آورده و در مقدمه مطالبي را ذكر كرده، مي نويسد:
به طور كلي نهاد وقف و كاركردهاي آن در جامعه از موضوعات مهمي است كه كمتر مورد توجه قرار گرفته است. اين نهاد با در دست داشتن امكانات مالي بسيار و نيز دارا بودن صبغه مذهبي جايگاه ويژه اي در جامعه داشته و مي توانسته تأثيرات ديرپا بر جامعه بگذارد. از اين روي بررسي و پژوهش در مورد اين نهاد و كاركردهاي آن مي تواند پژوهشگران را به شناخت دقيق و جامع تر تاريخي فرهنگي و اجتماعي رهنمون سازد.(5)
بنا بر شواهد و قراين تاريخي، از يك سو عصر صفويان از دوره هايي است كه نهاد وقف در آن گسترش بسيار يافت و اين گسترش خود بر ساير جنبه هاي اجتماع تأثيري مستقيم يا غير مستقيم گذاشت؛ و از ديگر سوي در اين عصر شاهد رسميت يافتن تشيع و سپس گسترش و رواج چشمگير آن هستيم. از اين روي اين سئوال مطرح مي شود كه نهاد وقف بر گسترش تشيع در ايران چه تأثيري داشته است؟ و به دنبال اين پرسش، فرضيه ارائه شده آن است كه گسترش موقوفات خاص شيعه، بر روند گسترش تشيع در ايران تأثير داشته است.
به هر حال پس از اينكه تشيع در ايران آيين رسمي شناخته شد، طبيعي بود كه مي بايست كوششي براي اشاعه آن صورت گيرد و البته اين كار به انحاء مختلف انجام شد و در نهايت اكثريت جمعيت ايران به تشيع گرويدند. اگر بپذيريم كه شاه اسماعيل دوم تلاشي براي بازگرداندن ايران به آيين تسنّن كرد، بايد نقش تشيع غالب را در سقوط او در نظر بگيريم.(6)
شواهد نشان مي دهد كه كليه پادشاهان صفوي در اشاعه آيين اثني عشري كوشا بوده اند و يكي از راه هاي اشاعه، وقفياني بود كه جنبه هاي تبليغاتي براي اين آيين را داشت. يعني موقوفاتي كه براي انجام مراسم مذهبي، تعليم و تربيت داعيه داران مذهب و ساير مؤسسات مذهبي وقف شده بودند.
كاركرد اين موقوفات با سياست ديني حكّام صفوي هماهنگ بود و خود آنان و عمّالشان احتمالاً با توجه به اين سياست ها مبادرت به اين گونه موقوفات مي كردند، اما مي توان تصوّر كرد كه برخي از واقفان كه تنها براي كسب ثواب اقدام به وقف مي كردند، از تأثيرات جانبي آن بي اطلاع بودند،(7) البته همه آنها مايل به اشاعه آيين تشيع بودند، ولي شايد از راهكارهاي آن چندان اطلاع نداشتند و خود مي دانستند كه در روند گسترش تشيع در ايران چه گام هاي اساسي و مهمي برداشته اند. اگر چه تلويحاً و به عنوان يك آرزوي قلبي موقوفه خود را عاملي براي اشاعه اسلام مي خواندند.(8)
البته مسأله ثبات سياسي را نيز كه در دوران صفويه پديد آمد نبايد فراموش كرد . اين ثبات طولاني مدّت زمينه اي مناسب براي توسعه و گسترش بسياري از نهادهاي اجتماعي و فرهنگي در جامعه ايجاد كرد كه بدون آن تصور گسترش وقف محال به نظر مي رسد. در سايه امنيت و آسايش اين دوره بود كه اقتصاد رونق گرفت، تجارت فعّال شد و هنر و معماري شكوفا گشت و در نهايت در سايه همين آرامش بود كه فرصتي براي امور فرهنگي و از جمله وقف اموال براي اشاعه آيين تشيع حاصل آمد كه خود تقويتي عظيم از دولت صفوي بود.
اين مدّعا با نگاهي به وقف نامه ها و تاريخ تراكم موقوفات به آساني ثابت مي شود. از لحاظ زماني هر چه از دوره اوليه صفوي، كه زمان كشورگشايي ها و معارضه با همسايگان خارجي و ياغيان داخلي است، فاصله مي گيريم، بر تعداد موقوفات افزوده مي شود؛ و در نهايت تراكم عمده وقف را در سال هاي پس از 1000 ق كه دوران تحكيم و تثبيت است شاهد هستيم.
همچنين در تبيين اين مطلب در مقاله مذكور دو جدول تنظيم شده كه تقريباً از اوائل دوره صفوي تا پايان آن، تعداد وقف نامه هاي هر دهه را نشان مي دهد؛ و در جدول ديگر نيز جدول مصارف كلي وقف را عرضه مي كند.(9)
از جمله موارد قابل ذكر اين مقاله تأثير موقوفات بر گسترش تشيع در ايران است كه در آن به شيوه هاي شاهان و حاكمان آن دوره در اين مسئله اشاره رفته است. مؤلف معتقد است صفويان سعي داشتند از راه هاي ديگري به جز زور حاكميت خود را پابرجا بدارند. وي در اين باره آورده است:(10)
شايد شاهان صفوي با آگاهي و درايت از اين مسأله، خود از پيشگامان جايگزيني شيوه هاي فرهنگي به جاي اعمال زور بودند. حدّاقل مي دانيم كه آنان در وقف اموال خود براي امور فرهنگي ـ مذهبي نقش اوّل ايفا كردند. شاه عباس اول با سياست بسيار هوشيارانه خود، كه حتي انگشتري در دست خود را وقفي اعلام داشته بود،(11) خطوط فرهنگي ـ مذهبي كشور خود را به گونه اي روشن ترسيم كرد كه نه تنها تا پايان اين خاندان، كه هنوز هم تأثيرات آن در جامعه به خوبي آشكار است.
از وقف نامه هاي به دست آمده و گزارش هايي كه در برخي كتب وجود دارد مي توان چنين استنباط كرد كه خاندان شاهي تلاشي معني دار در وقف اموال جهت امور مذهب وجود داشته است. قاضي احمد قمي ضمن بيان حوادث سال 969 ق كه سال درگذشت شاهزاده مهين بانو ملقّب به شاهزاده سلطانم، دختر كوچك شاه اسماعيل است، به ستايش رفتار پسنديده وي پرداخته و به موقوفات او براي «چهارده معصوم» نيز اشاره كرده است.(12) عبارتي كه گاه در ميان موقوفات ديده مي شود و شاه عباس به چنين وقفي معروف است.
همچنين سيد حسين استرآبادي در كتاب از شيخ صفي تا شاه صفي از موقوفات مادر شاه اسماعيل دوم گزارش داده است.(13)
ادامه تحصيل، رسيدن به مقامات عالي اداري و مذهبي، وصلت با خاندان هاي برجسته، كسب اعتبار در جامعه، همه و همه در گرو پيروي از اعتقادات و باورهاي مورد قبول جامعه بود كه خط و خطوط آن نيز به روشني از سوي حاكمان ترسيم شده بود. اين بدان معنا نيست كه جامعه در درون خود هيچ تنشي را شاهد نيست و با سياستي كه درصدد يك سويه كردن آن است به مسير دلخواه در حال حركت است، بلكه در همين دوره تنش هاي بسياري را ميان گرايش هاي فكري تشيع شاهديم،(14) تنش هايي كه گاه در پي آن افرادي از سوي مخالفان خود به كفر و الحاد متهم شده اند، امّا آنچه هست تنش ها، ديگر مانند دوره آغاز اين حكومت ميان اهل تسنّن و تشيع نيست، بلكه بيشتر در درون جامعه يكسان شده شيعي مذهب است.
از اين مسأله شايد بتوان چنين نتيجه گرفت كه تشيع به عنوان مذهب غالب توانسته است در تمامي سطوح جامعه نفوذ كند. اينجا اين سؤال مطرح است كه چگونه اين نفوذ ميسّر شده است. احتمالاً اگر عوامل تبليغات فرهنگي را ناديده بگيريم يا بخواهيم از كنار آن به سادگي گذر كنيم دچار اشتباه شويم. به نظر مي رسد كارسازترين عامل، كه حتّي بركارآيي شمشير قزلباش شاه اسماعيل هم برتري داشت، همين عوامل فرهنگي است. اين عوامل فرهنگي در طي حكومت صفويان بطور مرتّب و مستمر با حمايت هاي خاندان شاهي و بزرگان دين و دولت در جامعه ايراني تأثيرات خود را بر جاي گذاشتند.(15)
موقوفات با كاركردهاي فرهنگي ـ مذهبي خود يكي از كارسازترين راه هاي نفوذ فرهنگي را در جامعه فراهم ساختند. اگر به تنوّع موقوفات توجه كنيم تقريباً در همه جنبه هاي گوناگون اثري از وقف را شاهد هستيم. مساجد، مدارس، حمام ها، آب انبارها، كاروانسراها، شفاخانه ها، سقاخانه ها، مزارات، دارالايتام ها، نوانخانه ها و غيره، همه و همه از يك سو جنبه هايي از وقف را در خود جاي داده اند و از ديگر سو با زندگي روزمره مردم سر و كار دارند. هر كسي به هر كجا كه مي رود و به هر سو كه مي نگرد نه تنها جنبه هايي از وقف و موقوفات را مي بيند، بلكه آن را كاملاً احساس مي كند، با آن خو مي گيرد و سپس به آساني جنبه هاي تبليغي آن را بر خود مي پذيرد.
جدولي نيز كه بر اساس اسناد وقفي سه شهر اصفهان، كرمان و مشهد تنظيم شده است ميزان موقوفات براي هر يك از موارد فوق را نشان مي دهد.(16)
موارد متفرقه اي كه در اينجا مورد نظر است عبارتند از: مورد وقف بر تعمير حمّام، يكي در اصفهان و ديگري در اسناد آستان قدس. ساخت و نگهداري سقاخانه، دو مورد در اسناد اصفهان و يك مورد در اسناد آستان قدس. سه مورد وقف بر خانقاه، دو مورد وقف بر فقرا، يك مورد وقف براي آزاد كردن برده، كه در زمره اسناد اصفهان است.
سه مورد وقف بر دارالشفاء و بيماران كه دو سند در آستان قدس و يك سند در اصفهان موجود است؛ و مواردي مانند: وقف براي استنساخ كتب احاديث و تفاسير، وقف براي كوك كردن ساعت حرم امام رضا (ع)، وقف براي ساخت رباط، كاروانسرا، بقعه، پل و همچنين وقف جهت شربت خانه حرم امام رضا (ع)، از موارد نادري است كه در اين وقف نامه ها ديده شده است.(17)
اما به طور كلّي با توجه به آمار نوع مصرف موقوفات اين نتيجه به دست مي آيد كه بيشترين موقوفات در جهت تبليغات مذهبي قرار داشت. در مرحله اول وقف بر مزار امامان و امامزادگان (شصت مورد) بيشترين موقوفات را به خود اختصاص داده است. وقف جهت روشنايي، فرش و مرمت بناهاي مذهبي با 36 مورد پس از آن قرار دارد. وقف جهت مدارس (24 مورد) پس از آن مهم ترين نوع مصرف موقوفات است. سپس وقف بر تعزيه داري و زوّار هر يك با 14 مورد وقف بر مساجد با 12 مورد، همگي در زمينه اهداف مذهبي ـ تبليغي قرار دارند، به طوري كه با ديگر موقوفات نه از نظر تعداد و نه از نظر ارزش موقوفه قابل قياس نيستند.(18)
از ديگر مسائل مطرح شده در اين مقاله يكي تأثير نهاد آموزش ديني بر گسترش تشيع در ايران است و ديگري نقش تشيع در گسترش و جهت دهي به موقوفات، كه در اين مورد اخير نويسنده بر اين اعتقاد است كه: رسميت يافتن آيين تشيع در ايران دوره صفويه، در اندك مدتي توانست موقوفات را جهت دهد. در واقع در اين دوره موقوفاتي كه به مذهب شيعه اختصاص داشت رشد چشمگيري كرد.(19)
همچنين اعتقاد مؤلف بر آن است كه: نهاد وقف سياست شاهان صفوي را تقويت كرد و بر آن مهر تأييد زد و شاهان و دولتمردان صفوي نهاد وقف را استحكام بخشيدند و به آن عظمت دادند. در واقع نهاد وقف جزء جداناشدني سياست مذهبي اين خاندان به حساب مي آمد. سياستي كه دگرگوني هاي فرهنگي ـ مذهبي بسياري را براي جامعه به ارمغان آورد.
تأثيرات فرهنگي ـ مذهبي نهاد وقف در دوره صفوي به حدي عميق و استوار بود كه هنوز پس از چند قرن آثار آن به روشني هويداست.(20)
هشتمين مقاله اين مجموعه مقالات (در باب اوقاف صفوي) تحت عنوان «كاركرد موقوفات در گسترش مراسم مذهبي دوره صفوي» است. مؤلف در تبيين موضوع در مقدمه مقاله مطالبي را بيان داشته و در خصوص محتواي عنوان آورده است:
شناخت آداب و مراسم مذهبي هر دوره تاريخي كمك بسياري به شناخت تاريخ اجتماعي آن عصر مي كند. از آنجايي كه مراسم مذهبي يكي از تجليات فرهنگ جامعه و بازتاب علايق و انديشه هاي مذهبي مردم آن جامعه است، بررسي و پژوهش در اين خصوص ما را به درك بهتر تاريخ اجتماعي رهنمون مي سازد.
با توجه به آنكه جزئيات مراسم مذهبي و نحوه اجراي آن براي مورّخان هر دوره امري بديهي و شايد روزمره تلقي مي شده است، كمتر مي توان در منابع تاريخي نشاني از آن به دست آورد. بيشترين حجم اطلاعات ما از زماني است كه سيّاحان خارجي ديده ها و شنيده هاي خود را براي گزارش به مردم كشور خويش به رشته تحرير درآورده اند، امّا اطلاعات آنان نيز تنها حول محور چگونگي برگزاري اين مراسم و در واقع نماد بيروني آن است و كمتر مي توان اطلاعاتي از ميزان هزينه تخصيص يافته به اين مراسم و نيز دلايل توسعه و گسترش آن به دست آورد.
يكي از معدود منابع كه اطلاعات ذي قيمتي در اين خصوص به دست مي دهد اسناد وقفي است كه مستقيماً جهت وقف امور مذهبي از جمله برگزاري مراسم مذهبي يا زيارات اماكن متبركه تنظيم شده اند.
از دوره صفويه كه دوره پررونق وقف است اسناد وقفي بسياري جهت امور مذهبي باقي مانده است كه مي توان با بررسي آنها اطلاعاتي در مورد مراسم مذهبي در اين دوره و نيز جايگاه اين مراسم در فرهنگ جامعه ايران آن روز به دست آورد.
در اينجا مراد ما از مراسم مذهبي كليه مراسم مربوط به اعياد مذهبي، مراسم عزاداري و سفرهاي زيارتي است؛ و از آنجايي كه توسعه بناهاي مذهبي و به ويژه توجه به ساخت و مرمّت مزار امامان و امامزادگان با توسعه سفرهاي زيارتي بي ارتباط نيست، به طور مختصر به اين مورد نيز پرداخته شده است. پژوهش مقاله مذكور براساس اسناد وقفي شهرهاي اصفهان، كرمان و مشهد تنظيم گرديده است.(21)
مطالب مندرج در اين نوشتار در باب مراسم و اعياد مذهبي، حمايت موقوفات از مراسم عزاداري، افزايش سفرهاي زيارتي با حمايت موقوفات، توسعه بناهاي مذهبي تحت حمايت موقوفات، وقف بر تعمير و مرمت بنا، وقف بر روشنايي، وقف براي خوش بو كردن اماكن، وقف بر خدّام، وقف بر فرش، وقف بر تأسيسات جانبي، وقف بر سقاخانه حرم، وقف بر دارالشفاء، وقف بر اطعام زائران و وقف بر موارد استثنايي است.
به هر حال هر چه بر تعداد موقوفات افزوده شد، به طور مستقيم و غيرمستقيم سهم اماكن مذهبي نيز افزايش يافت. مبالغ بسياري هم كه وضيع و شريف بر اماكن مقدّسه به ويژه عتبات عاليات و مشهد امام ثامن (ع) وقف كرده اند، هم گوياي ميزان علاقه و توجه اقشار مختلف جامعه به اين اماكن است و هم گوياي ارزش هاي رايج زمان خود مي باشد.
گسترش آداب و مراسم مذهبي خاص شيعه در جامعه دوره صفويه به گسترش آيين تشيع كمك بسيار نمود و در واقع يكي از راه هاي فرهنگي تبليغ و ترويج فرهنگ تشيع در ميان اقشار مختلف مردم همان اشاعه آداب و مراسم مذهبي بود كه آن نيز به كمك موقوفات ميسّر شده بود. روضه خواني كه شايد زماني نه چندان دور از اين دوره نمي توانست به طور علني برگزار شود، اينك جزو جدايي ناپذير برنامه هاي تمام مراكز آموزشي شده و در واقع با زندگي روزمره مردم عجين شده بود. مراسم مذهبي با حرارت تمام در شهرهاي مختلف كشور برگزار مي شد كه در نهايت تثبيت تشيع را به عنوان مذهب رسمي كشور به دنبال داشت.(22)
تأثيرگذاري بانوان و نقش و اهميت آنان در فرهنگ اسلامي به ويژه تشيع، با رسميت يافتن اين مذهب در ايران و شهرهاي آن در عهد صفوي محسوس و قابل توجه است كه يك نمونه آن آثار موقوفه بسياري است كه از زنان آن دوره در شهرهايي چون اصفهان هنوز هم پا برجاست.(23)
مقاله نهم مقاله خانم دكتر نزهت احمدي در مجموعه مقالات در باب اوقاف صفوي تحت عنوان «زنان واقف در پايتخت صفوي» است. وي علاوه بر تنظيم جداولي كه وقف نامه هاي بانوان اصفهان آن دوره را نشان مي دهد، به زمان وقف، نام واقف و مصرف وقف نيز در آن اشاره داشته است. مؤلف در تبيين نقش زنان آن دوره در مسئله وقف و در اسناد آن آورده است:
مسأله زنان و نقش آنان در جامعه از موضوعاتي است كه منابع متقدّم غالباً از ذكر آن خودداري كرده اند و كمتر مي توان در خصوص وضعيت زنان در جامعه سخني در منابع يافت. حال اگر بخواهيم نقش زنان را در امر وقف در دوره صفويه بررسي كنيم، با مشكلي مضاعف روبرو خواهيم بود. از اين روي، اين مقاله با محور قرار دادن اسناد وقفي سعي كرده تا به اطلاعات جديدي در خصوص نقش و جايگاه زنان در گسترش وقف در دوره صفويه، دسترسي پيدا كند.
در مقاله حاضر، وقف نامه هاي موجود از بانوان دوره صفوي در شهر اصفهان را از ميان ساير وقف نامه هاي اين دوره جدا كرده ايم و بر آن بوده ايم كه با جمع بندي آنها، اطلاعاتي در خصوص زنان واقف در اصفهان دوره صفوي به دست آوريم.
در اينكه اصفهان دوره صفوي شهري سرشار از موقوفات است، هيچ گونه شكي وجود ندارد، امّا اينكه واقفان اين موقوفات چه كساني بودند و از وقف خود چه هدفي را دنبال مي كردند، جاي سخن بسيار دارد. در واقع هدف از اين پژوهش مشخص كردن ميزان مشاركت زنان در كارهاي عام المنفعه در دوره صفويه با تكيه بر اسناد وقفي است.
مي خواهيم روشن كنيم تا چه اندازه اين زنان به مسائل اجتماعي علاقه مند بودند و تا چه ميزان براي شركت در امور اجتماعي آزادي عمل داشته اند.(24)
در اينجا با چند پرسش روبرو هستيم، ابتدا آنكه انگيزه هاي زنان از وقف اموال خود چه بوده است؟ آيا ميان نوع مصرف موقوفات آنان با موقوفات مردان تفاوتي وجود دارد يا خير؟ شمار زنان واقف در چه سال هايي بيشتر است؟ و در نهايت، پايگاه اجتماعي اين زنان چه بوده است؟
از نظر ما ميان پايگاه اجتماعي و بالطبع توان مالي اين زنان و توجه به وقف اموال رابطه اي معني دار وجود دارد. همچنين آنان در نوع وقف و توجه به امر وقف همان سياست حاكم بر كل جامعه را دنبال كرده اند. به ديگر سخن، زنان علي رغم دور بودن از فعاليت هاي اجتماعي، خود را از جامعه جدا ندانسته و در امور عام المنفعه مشاركت فعال داشتند؛ و اين مسأله خود گوياي آشنايي آنان با سياست هاي روز جامعه و احساس مسؤوليت براي پيشبرد اين سياست ها بوده است.
ناگفته نماند كه زنان در پي كسب مقبوليت در جامعه بوده اند و سعي داشته اند با وقف اموال، دعاگويان خود را افزايش داده، نامي نيك از خود به يادگار گذارند. (25)
از ميان 59 وقف نامه موجود در اداره كلّ اوقاف اصفهان كه به دوره صفوي تعلق دارد، تعداد 17 وقف نامه از بانوان اين شهر باقي مانده است، يعني در واقع واقف 29% موقوفات اصفهان در دوره صفويه بانوان هستند. اين رقم، بسيار قابل توجه است؛ چرا كه نزديك به يك سوم كل موقوفات را شامل مي شود. مواردي كه از سوي اين بانوان مورد توجه قرار گرفته عبارت است از وقف بر مدرسه (6 مورد)، وقف بر اولاد (3 مورد)، وقف بر حرم امامان و امامزادگان (3 مورد)، البته متأسفانه منابع تاريخي كمتر سخني در باب زنان و ميزان فعاليت هاي اجتماعي آنان به ميان آورده اند، از اين رو به درستي نمي دانيم كه در آن دوره تا چه حد زنان در امور اجتماعي فعاليت داشته اند. (26)
البته با اطمينان مي توانيم اظهار كنيم كه زنان و به ويژه زنان شهري ـ البته طبقه مرفه و متوسط (27) ـ داراي فعاليت اجتماعي نبودند. برخي از مشاغل مربوط به زنان هم كه به نوعي همكاري زنان را طلب مي كرد، يا به دست زنان اقليت بود و يا زنان رده هاي پايين جامعه به آن مي پرداختند؛ مانند مشاغلي چون پرستاري (28)، مشاطگي. اما با همه اين حرف ها، زنان در امور جامعه ـ خواه پنهان و خواه آشكار ـ دستي داشتند و اعمال نفوذ مي كردند.
در اسلام حقوق اقتصادي زنان و مالكيت آنان محترم شمرده شده است. يعني زنان صاحب و مالك دارايي خود هستند؛ خواه آن را به صورت مهريه به دست آورده باشند و خواه از پدر يا همسر به ارث برده باشند، حقّ خريد و فروش دارند و مي توانند به ميل خويش دارايي خود را خرج كنند، بدون آنكه لازم باشد براي خرج اموال خود جوابگوي كسي باشند. از اين روي مي بينيم زنان اين دوره به ويژه زنان طبقه اشراف كه از ثروت زيادي بهره مند هستند به وقف اموال جهت امور مختلف پرداخته‌اند. به درستي از انگيزه هاي واقعي آنان نمي‌توانيم بحث كنيم؛ همان گونه كه از انگيزه واقعي مردان واقف نيز نمي‌توانيم سخني به ميان آوريم. در مورد هر دو گروه نيت هاي متفاوتي حدّ فاصل كسب ثواب اخروي تا كسب اعتبار دنيوي مي تواند وجود داشته باشد، اما آنچه مسلّم است آنان براي موارد مختلفي وقف كرده اند.
دهمين مقاله اختصاص به «دو بناي ماندگار از دو بانوي دربار» دارد كه امروزه اين دو بنا در بازار بزرگ اصفهان و موسوم به مدرسه جده بزرگ و مدرسه جده كوچك است. اين دو بنا هر دو مربوط به ايام سلطنت شاه عباس دوم صفوي است.(29) واقع شدن دو مدرسه مهم عصر صفوي در بازار اصفهان علي رغم جنب و جوش اقتصادي درون بازار، از رونق علمي آن در عصر حاضر نيز نكاسته است. مؤلف مقاله نيز در نتيجه گيري به اين مطلب اشاره كرده و آورده است:
از آنچه گفته شد مي توان چنين نتيجه گرفت كه عامل مكان مي تواند در حفظ بنا مؤثر باشد؛ چنان كه مدارس و حتي ساير بناهايي كه در بازار قرار داشته اند بهتر از همتايان خود در خارج از محدوده بازار از گزند حوادث مصون مانده اند. همچنين شخصيت واقف و اينكه در جامعه مورد بغض و كينه واقع نشده باشد مي تواند تا حد زيادي بر تداوم بناي احداث شده بيفزايد.
مي توان استدلال كرد كه هر چه قيود و شروط درس گفتن و درس آموختن در مدارس دشوارتر بوده، امكان رها شدن مدرسه و نابودي آن نيز افزايش يافته است.
كثرت اراضي، رقبات و مستغلاتي كه بر بنايي وقف شده است، همچنين مصون ماندن خود اين موقوفات و كاردهي و درآمدزايي آنها در بقاي بنا نقش مهمي داشته اند و در واقع حيات بنا به آباداني آنها وابسته بوده است. گرايش هاي فكري هر دوره تاريخي هم در نوع و كاركرد بناهاي وقفي و نيز شروط واقفان تأثيرگذار بوده است.(30)
يازدهمين مقاله مندرج در كتاب در باب اوقاف صفوي ارائه متن در وقف نامه و تكمله و حواشي آن است كه تحت عنوان «دو وقف نامه از دو بانوي عصر صفوي» آمده است. اين بانوان هر دو از خاندان هاي سلطنتي و بزرگان آن دوره بوده و زبيده بيگم و گوهر شاه خانم نام داشته اند. نويسنده مقاله در ابتداي مقاله به ذكر اين مسئله پرداخته كه : بازخواني و چاپ اسناد مي تواند تا حدّي زمينه را براي پژوهش هاي تحليلي فراهم نمايد و محققان را حتي المقدور از مراجعه به اصل اسناد كه غالباً چندان هم دسترسي به آنها آسان نيست و لازمه صرف وقت بسيار است بي نياز سازد. همچنين از آنجايي كه غالباً محل نگهداري بيشتر اين گونه اسناد چندان مناسب نيستند، بازخواني و انتشار اسناد مي تواند مانع نابودي كامل آنها شود.
آنچه در اين قسمت از اثر آمده، بازخواني وقف نامه اين دو بانوي ايراني است كه نشان دهنده مطالب متعدد تاريخي، اجتماعي، فرهنگي و مذهبي است.
نكته جالب توجهي كه وقف نامه گوهرشاد بيگم را از بيشتر وقف نامه ها جدا مي سازد آن است كه وي، توليت موقوفه را در صورت انقراض اولاد ذكور اين خاندان به اولاد اناث سپرده است. همچنين در پايان وقف نامه، واقفه با خط خود اين جمله را نوشته است: «به قصد قربت وقف كردم و به تصرف وقف دادم، تغيير دهنده به لعنت خدا گرفتار گردد».
اين نمونه نادري از دستخط يك بانوي ايراني در دوران صفوي است.(31)
اما آخرين يا دوازدهمين مقاله از مجموعه مقالات در باب اوقاف صفوي مقاله مختصري است تحت عنوان «نجات فرزند انگيزه اي براي وقف» كه تحليلي است بر وقف نامه مادر شاه سليمان صفوي. از مضمون اين وقف نامه و از وقف نامه هايي از اين قبيل كه جهت نذر تنظيم شده مي توان چنين نتيجه گرفت و گفت كه: ميان موقوفاتي كه با انگيزه نذر صورت مي پذيرد با آنچه تنها جنبه وقف دارد، دست كم يك تفاوت كلي وجود دارد و آن اينكه در نوع موقوفات نذري، ديگر به باقي گذاشتن نام نيك و احياناً درخواست ثواب اخروي توجهي نبوده، و عمل وقف تنها تضميني بوده براي آنچه كه در طي نذر درخواست شده است.(32)
مي توان چنين استدلال كرد كه واقفان از تأثير كار خود بي اطلاع نبوده اند، اما گويا ادبيات وقف توضيح در مورد جزئيات انگيزه واقفان را بر نمي تافته و تنها با ذكر كلياتي بدان پرداخته شده است. حذف نام اين بانو احتمالاً به دليل آن است كه هدفش از وقف انجام نذر بوده نه باقي گذاشتن نام خود.(33)

نتيجه گيري نقد و ارزيابي:

با توجه به ارائه موضوعات و نگرشي مختصر به محتواي كتاب مي توان دريافت كه موقوفات در عصر صفوي به دليل اهتمام سياست مداران، بزرگان و علما و حتي عامّه مردم انسجام و شكل بسيار خوبي يافت و نظامات خاصي براي آن تعريف شد. اعتقادات و تفكر عمومي چون براساس مذهب، به ويژه تشيع اثني عشري بنيان يافته بود، باعث رونق وقف و امكانات عام المنفعه بسيار گرديد. مدارس كوچك و بزرگ بر همين اساس بنيان يافت و آثار و تأليفات فراوان به وجود آمد و حاصل آن پرورش و رشد عالمان و انديشمندان به ويژه در عرصه دانش هاي مذهبي گرديد.
علاوه بر بزرگان و پادشاهان و يا صاحب منصبان، ساير اقشار و اصناف نيز در عرصه وقف حضور قابل توجه و محسوسي داشتند و در حقيقت در بسياري از موارد نقش وقف در كمك و ياري و تعاون محسوس بود. در اين صحنه كوچك و بزرگ و زن و مرد نقش داشتند كه قطعاً با استناد به مضامين ديني آيات و روايات اين مسأله توسعه بيشتري داشت.
اميد است با توجه به وسعت موضوعات مربوط به وقف در عرصه پژوهش بتوانيم از تحقيقات بيشتري بهره مند شويم، هر چند كه دوران صفوي دوره اي بسيار مبرز خصوصاً در مورد اموري مانند وقف است، ليكن پژوهش هايي از اين دست، چه در مورد اين سلسله و يا دوران هاي قبل و بعد از آن مي تواند زمينه اي را براي تأليف كتاب هايي درباره تاريخ وقف در ايران فراهم كند.
برخي نكات كه به عنوان نقد و پيشنهاد در باب كتاب به نظر رسيد عبارتند از:
1.علي رغم اينكه در مقالات، ابعاد مختلف موضوعات وقف در نظر گرفته شده است، اما اگر برخي شهرهاي مهم و مؤثر در سلسله صفوي به ويژه دوران اول عصر صفوي در قرن دهم هجري هم مورد توجه بيشتر قرار مي گرفت بهتر بود؛ شهرهايي مانند: اردبيل، تبريز و قزوين.
2.وقفيات مربوط به عصر صفوي به ويژه بانوان ايران و شهرهايي مانند اصفهان در اين دوره كم نبوده، و علاوه بر مدارس در مكان هاي ديگر و مؤسسات متعدد آن و يا مكان هايي مانند عتبات، آستان قدس و امامزاده هاي شهرهايي مانند اصفهان مثل امامزاده اسماعيل مورد توجه بوده است، كه از اين قبيل مطالب در اثر كم رنگ ديده مي شود.
3.ميزان وقفيات برخي نهادهاي آموزشي عصر صفوي بسيار جالب و قابل توجه بوده و وقف نامه هاي آن داراي نكاتي ويژه و قابل اعتنا بوده است؛ مانند مدرسه چهارباغ اصفهان، كه نويسنده محترم مي توانست با استناد به اسناد موجود در باب اين گونه نهادهاي آموزشي، به طور گسترده به آن بپردازد.
4.درج تصاويري از اسناد وقف و مرتبط با موضوعات مندرج در كتاب و يا عكس هايي از برخي از مكان ها از جمله مساجد، مدارس و يا ساير مؤسسات عام المنفعه و يا مرتبط با موضوع مي توانست به كتاب تنوعي بيشتر ببخشد كه در اثر مذكور بدان توجه نشده است.

پي نوشت ها :

1.مدرس دانشگاه، مسؤول پژوهشي مركز «اصفهان شناسي و خانه ملل» و دانشجوي دكتري تاريخ اسلام در دانشگاه اصفهان.
2.اين مقاله در صفحات 65 تا 127 كتاب در باب اوقاف صفوي درج شده است.
3.در باب اوقاف صفوي (مجموعه مقالات)، ص 65 و 66.
4.ر. ك: همان، ص 85 ـ 127.
5.همان، ص 138.
6.حسن بيك روملو در اين باره مي نويسد: «حكم نمود كه هيچ كس املاك نخرد و قضاة قباله ننويسند و سيورغال سادات و علماء را قطع نمود و اراده داشت كه مردم را به مذهب شافعي درآورد. بنابر آن لشكر قزلباش از وي متنفر شد» (احسن التواريخ، ص 647).
7.براي انجام عمل وقف انگيزه هاي متفاوتي وجود دارد. كسب ثواب اخروي، مقبوليت نزد عامه و يافتن اعتبار دنيوي، مصون نگه داشتن اموال از مصادره، نجات اموال از تكه تكه شدن و غيره، همه مي تواند از انگيزه هاي واقفان براي انجام عمل وقف باشد.
8.براي اطلاع بيشتر، به اسناد وقفي اين دوره كه در مقاله حاضر مورد استفاده قرار گرفته است. رجوع شود.
9.ر. ك: در باب اوقاف صفوي، ص 142 و 143.
10.ر. ك: همان، ص 143 ـ 146.
11.عالم آراي عباسي، ج 2، ص 250.
12.تأكيد بر وقف جهت چهارده معصوم گاه در ميان موقوفات ديده مي شود. شاه عبّاس به چنين وقفي معروف است. همچنين نويسنده كتاب القاب و مواجب در دوره سلاطين صفويه، اشاره اي به منصب وزير چهارده معصوم دارد. خلاصة التواريخ، ص 430 ـ 431 .
13.از شيخ صفي تا شاه صفي، ص 160.
14.ر. ك: مقاله «رويارويي فقيهان و صوفيان در دوره صفوي» در كتاب صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست، ج 2، ص 515 ـ 604.
15.در باب اوقاف صفوي (مجموعه مقالات)، ص 145 و 146.
16.همان، ص 147.
17.همان، ص 147 و 148.
18.همان، ص 148.
19.همان، ص 150.
20.همان، ص 153.
21.همان، ص 153.
22.همان، ص 171.
23.ر. ك: كتاب مشاهير زنان اصفهان از محمد حسين رياحي؛ و نيز مقاله «موقوفات ماندگار بانوان از اصفهان عصر صفوي» از نامبرده، مندرج در ميراث جاويدان، شماره هفتاد و يكم.
24.در باب اوقاف صفوي (مجموعه مقالات)، ص 173.
25.همان، ص 173 و 174.
26.ر. ك: همان، ص 174 ـ 182.
27.زنان طبقات كم درآمد غالباً كارهاي درآمدزايي مانند كارهاي دستي را در خانه انجام مي دادند و زنان روستايي نيز علاوه بر كارهاي دستي، در كارهاي مختلف از جمله كشاورزي و دامداري نيز مشاركت داشتند.
28.بنا به موقوفه اي كه به تاريخ 1065 ق بر دارالشفاي امام رضا (ع) وقف شده است. واقف ضمن موقوفاتي كه براي دارالشفاء تعيين كرده است. مقرّر داشته تا از محل درآمد موقوفه، «مواجب يك جراح و چهار خادم، يكي مؤنث و سه مذكر»، پرداخته شود. البته اطلاعات بيشتري نداده است، يعني مشخص نكرده كه وظيفه اين زن پرستار تنها رسيدگي به بيماران زن است يا براي همه بيماران. ر. ك: وقف نامه شماره 12 ـ براساس دفتر بازخواني شده اسناد وقفي ـ بايگاني اداره اوقاف آستان قدس رضوي.
29.ر. ك: مشاهير زنان اصفهان، ص 166 و 167 (اين اثر تأليف نگارنده اين سطور است كه اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان اصفهان در سال 1375 به چاپ رساند).
30.در باب اوقاف صفوي (مجموعه مقالات)، ص 198.
31.در باب اوقاف صفوي (مجموعه مقالات)، ص 202 و 203.
32.همان، ص 231.
33.همان.

منبع:سجادي، سيد احمد؛(زمستان 1390)، وقف ميراث جاويدان شماره 76،تهران،موسسه فرهنگي هنري نور راسخون،


دسته ها : وقف در عرصه تاريخ وكشورهاي مختلف | ارسال شده در | (0) نظر

درباره وقف
موضوعات مطالب
آرشیو مطالب

X